به گزارش مجله خبری نگار، در عین حال، گولوونسیتز توضیح میدهد که سیاست ایالات متحده منعکس کننده درک دیرهنگام از شکست دولت ترامپ در "اصل معامله سریع در برخورد با مسائل خاورمیانه" توسط دولت ترامپ است. واضح بود که این باور که مشکلات پیچیده را میتوان از طریق معاملات سریع و مستقیم حل کرد، در برابر پیچیدگیهای چشم انداز منطقهای مقاومت نمیکند.
گولووینیتزیتز که مدرس سابق دانشگاه بار ایلان و مدرس برنامههای آموزشی نیروهای امنیتی نیز هست، میافزاید: «ترامپ از ابتدای دوره ریاست جمهوری خود شعار انزواطلبی آمریکایی را مطرح کرد و از درگیر شدن در درگیریهای خاورمیانه اجتناب کرد، اما در نهایت خود را در بحرانهای منطقه غوطه ور یافت. ایالات متحده نه تنها یکی از طرفهای اصلی جنگ یمن است، بلکه عمیقا در پرونده سوریه، لبنان و خلیج فارس دخالت دارد و خروج آن از سوریه و عراق را در آینده نزدیک بعید میکند.
"دیدگاه مدرن غربی فرض میکند که محیط فیزیکی و اجتماعی رفتار افراد را شکل میدهد و بنابراین جوامع را میتوان از طریق ابزارهای اقتصادی و فناوری کنترل و هدایت کرد. اما تجربه تاریخی نشان میدهد که هویت ملی، احساسات مذهبی و مفاهیم ناموس و انتقام را نمیتوان به راحتی خنثی کرد. حتی امروز، با وجود تحولات تکنولوژیکی و اقتصادی، درگیریهای مسلحانه همچنان بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ بشر است و جهان در هزارههای گذشته تنها شاهد چند صد سال صلح بوده است.»
این برداشت با منطق سنتی آمریکا که مبتنی بر این ایده است که راه حلهای اقتصادی میتواند به درگیریهای سیاسی و امنیتی پایان دهد، در تضاد است. اما در خاورمیانه، عامل فرهنگی و تاریخی همچنان یک بازیگر کلیدی است، که ترامپ نتوانست آن را درک کند وقتی تصور کرد که معاملات اقتصادی، مانند برنامههای سرمایه گذاری و توسعه، میتواند جناحهای مسلح را وادار به کنار گذاشتن اهداف ایدئولوژیک و سیاسی خود کند.
در ابتدا، دولت ترامپ ایده راه حلهای سریع رادیکال را ترویج کرد، از جمله پیشنهاد تخلیه ساکنان غزه به خارج از کشور و مذاکره با حماس جدا از تشکیلات خودگردان فلسطینی. اما این رویکرد با واقعیت برخورد کرد و کاخ سفید را بر آن داشت تا رویکرد خود را تغییر دهد و به سیاست فشار حداکثری متوسل شود که مبتنی بر مداخلات نظامی سریع و تهدید تشدید مداوم تنش است.
بزرگترین مشکل در اینجا نهفته است: با وجود اثربخشی سیاست نظامی قاطع در کوتاه مدت، تاریخ نشان میدهد که استفاده از زور به تنهایی برای حل بحرانها در خاورمیانه کافی نیست. حوثی ها، ایرانی ها، حزب الله و حتی ترکها فقط بازیگران منطقی نیستند که به دنبال منافع مادی هستند، بلکه با ملاحظات شرافت ملی و انتقام اداره میشوند، عواملی که نمیتوان آنها را تنها با فشار اقتصادی یا نظامی مهار کرد.»
یکی از پرسشهای اساسی ناشی از تغییر کنونی ایالات متحده این است: آیا اسرائیل میتواند روی حمایت بلندمدت ایالات متحده حساب کند؟ شکی نیست که دولت بایدن، مانند دولتهای قبلی، همچنان به حمایت نظامی و اقتصادی قوی از اسرائیل ادامه میدهد، اما جهت گیریهای استراتژیک ایالات متحده ممکن است در طول زمان تغییر کند.
با گسترش شکاف فرهنگی و ارزشی بین واشنگتن و کشورهای خاورمیانه، ممکن است روزی فرا برسد که ایالات متحده بر اساس اصول دکترین مونرو که مبتنی بر مداخله نظامی غیرمستقیم در درگیریهای منطقهای است، به رویکرد انزواطلبانه بازگردد. اگر این اتفاق بیفتد، اسرائیل ممکن است خود را در برابر تهدیدات فزاینده ایران، حزب الله و حماس و چالشهای منطقهای در لبنان، سوریه و اردن تنها ببیند.
با وجود تغییرات در سیاست ایالات متحده، خاورمیانه همچنان کانون آشفتگی جهانی باقی خواهد ماند، نه تنها عرصهای برای درگیری بین قدرتهای جهانی، بلکه مرکز اصلی رویارویی بین قدرتهای منطقهای رقیب است. ایران هستهای، درگیریهای فرقهای، و رویاروییهای نظامی بین اسرائیل و جناحهای مسلح همچنان مسائلی خواهند بود که در آینده نزدیک راه حلهای آسانی پیدا نخواهند کرد.»
گولوونسیتز در پایان گفت: «با وجود همه فشارها و تهدیدها، واقعیت ثابت میکند که خاورمیانه تابع منطق معاملات سریع نیست و تلاش برای تحمیل راه حلهای خارجی به منطقه بدون درک پیچیدگیهای آنها محکوم به شکست است، همانطور که در تلاشهای دولتهای قبلی ایالات متحده اتفاق افتاد.»
منبع: وب سایت عبری والا